سرگشتگی

غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد

سرگشتگی

غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

:: ای باران...از غصه ام آگاهی

 

هوالودود

 

پنجره را باز بگذار. باید عطر خاک باران خورده و موسیقی قطره ها اتاق را پر کند. باید کمی به خودت استراحت بدهی، مثلا دراز بکشی و چشمانت را ببندی و به هیچ چیز جز باران نیندیشی. نه در دل شعر بخوانی نه برای خودت فکر و استدلال کنی و نه در خاطرات غوطه ور شوى. 

 

دل بسپار به عطر بهاری این بارش... بهار دارد مى رسد. این را من نمى گویم...تقویم نمی گوید... شکوفه ها نمی گویند...امشب این قطره های معجزه گر، که هر یکی رزق جوانه ای لطیف و تازه شکفته اند، نوید بهار می دهند.

 

امشب فقط باران را باش. باران را بشنو، باران را تنفس کن. اصلا خود باران باش، اما... بیا و یک امشب، ادای باران را در نیاور! وقتی که این اشکواره ها تو را نمى رویانند. یا وقتی پس از هر رویش، تیشه بر ریشه های نو دوانده خود می زنی. اصلا بیا یک امشب را از خود بی خود باش، یعنی بخواه که از خود بی خود باشی. برو دعا کن زیر باران. دعا زیر باران مستجاب است. شاید سماعی یک شبه با موسیقی باران، پیوند تو را الی الابد با بهار تجدید کند...

 

  • حنانه ــ