سرگشتگی

غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد

سرگشتگی

غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد

قسم به درد، پذیرش، و رهاشدگی

دوشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۲۸ ق.ظ

 

هوالعزیز

 

ارمغان درد، لمس ذات سفت و سخت زندگی است. چشم گشودن به آن سطح بنیادینی که همیشه ملفوف در عواطف و احساسات، از درک واقعیت خشنش دور می مانیم. احساس درد، پرده از ملال روزمره بر می گیرد. ملالی را که با هزار حیله سعی در نشف و خسفش داریم، ناگهان در اوج درد، یا جایی نزدیک به اوج، در می یابیم که تمام مدت بی کم و کاست سر جای خودش بوده است. و منتظر بوده تا چون به درد رسیدی، وابستگی و اشتیاق و حزن و خوف را در دنیایت به ریشخند بگیرد. سخن در ستایش ملال نیست. من اما این روزها ملالت از دنیا را عزیزتر دارم تا امید بستن بدان. نه از آن رو که مبتلای ملالتم، شاید چون نگرانم از "ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا" و از آن بیشتر، از "و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا" وحشت دارم. بگذریم... 

 راست می گفت که درد، انکشاف اصل است. و شاید که اوج درد، همان لحظه رها شدگی باشد. رها شدن در بطن واقعیت زندگی، آنگونه که واقعا هست. نه آنگونه که دوست داریم باشد. که ما همواره با ذهنیات ایده آل خود زندگی می کنیم، نه با آنچه در واقعیت جاری است. 

 

  • ۹۹/۰۲/۰۸
  • حنانه ــ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی